گان گان، بیب
خیلی برام جالبه، خیلی از مطالبی که می خوام در مورد ایلمان بنویسم، یادم می افته که 2 سال پیش همچین مطلبی رو هم در مورد ارمیا نوشتم و میرم به صفحات قبل وب و شروع می کنم به خوندن. دنیاییه ها. از ایلمان چند تا عکس موقعی که نشسته بود جای بابایی توی ماشین گرفته بودم و می خواستم توی این پست بگذارم و یادم افتاد که ارمیا هم همین پست رو داره. ببینین.
ارمیا وقتی کوچک بود
این هم ایلمان گلی
راستی ، سارا و علی همراه بابا و مامان خوبشون چند روزی رفته بودن کربلا و امروز به سلامتی برگشتن. هنوز ندیدیمشون. دلم برای این بلاچه ها تنگ شده. ایشالله سفر مکه نصیبشون بشه. بریم ببینیم دختر خاله و پسر خاله چه شیطنتهایی کردن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی