تولد مامانتون
خوب کولوچه های خوشمزه مامان، 7 خرداد تولد مامان بود. اینو گفتم که هر وقت این مطلب رو خوندید، اگه بودم که تولدم رو بهم تبریک بگین و خوشحالم کنین و اگر هم نبودم که یه فاتحه برام بخونین. البته ایشالله موفقیت هاتون رو به چشم ببینم و دامادتون کنم و نوه هامو ببینم و خیالم راحت بشه و ایشالله بعد از 120 سال دیگه نباشم.
روز 3 شنبه که تولد مامان بود قرار بود به پیشنهاد همسر گلم بریم برج میلاد و اونجا یه کیک بگیریم و خلاصه از موسیقی محلی که به خاطر جشنوار گردشگری به طور زنده اجرا میشد لذت ببریم و ....
بنا به دلایلی که مهمترینش کار همسری بود کمی برنامه مون تغییر کرد و فردای ان روز یعنی 4 شنبه رفتیم برج و روز 3 شنبه رفتیم رستوران و شام رو به اتفاق کولوچه هامون خوردیم و بعد یه کیک گرفتیم و رفتیم خونه مامانی و تولد گرفتیم.
این هم چند تا عکس از اون روزها.
چون توی همه عکسها خودم هم بودم، نتونستم عکس کولوچه ها رو بگذارم . آخه همش چسبیدن بهم و انگار تولد اونهاست.
پرهام و ارمیا از اون اول مدام می خواستن گیلاسها رو بردارن و سرش دعوا بود. آخر سر بعد از انداختن عکسها به هر کدوم یکی دادم تا دعواشون نشه.
عزیز جون هم باهامون اومد. قرار بود مامانی و بقیه هم بیان که برنامشون جور نشد
خیلی خوش گذشت. خدا رو شکر. تا 10:30 شب اونجا بودیم و بعد برگشتیم.
یه چند تا عکس هم همینجوری می گذارم اینجا، چون همین چند روز گرفتمشون.
اینجا محوطه هایپر سانه. هر وقت میریم کولوچه ها آبنما رو کلی تماشا می کنن. چون با موسیقی همراهه، خوششون میاد.
توی هایپرسان کارگاه نقاشی و خمیر بازی برقرار بود و ...
این هم آب بازی توی حمام. مگه میان بیرون. ارمیا آب می پاشه به ایلمان و اون هم غش می کنه از خنده.
ماشالله یادتون نره ها.
ماشاءالله، لا حول ولا قوۀ الا بلاه العلی العظیم.