خداکجاست؟
ارمیا تازگی ها خیلی در مورد خدا سئوال می کنه. چون هر وقت آب می خورد ، من بهش می گفتم بگو خدا رو شکر، و اون هم با اون زبون قشنگش می گفت: ( ادا سکر ) . مونده بود این خدا که من می گم کیه.
بعد براش گفته بودم که خدا همه درخت ها و گل ها و ... درست کرده و داستان به دنیا اومدن خودش و داداشی رو که اول پیش فرشته ها بودن و بعد خدا گفته که بدویین برین پیش مامان و بابا تون که اونها شما خیلی دوست دارن و ... براش گفته بودم.
همینطور، بهش گقتم که می خوایم بریم خونه خدا و توی تلویزیون مکه رو بهش نشون داده بودم. و چند روز پیش
ارمیا: مامان خدا کجاست
مامان: خدا همه جا هست . اون توی آسمونه و ما رو می بینه.
ارمیا: پس کو من می خوام خدا رو ببینم. بریم بیرون من آسمونو ببینم.
مامان : کمی فکر که حالا چطوری توضیح بدم که این بچه بفهمه.
ارمیا: خدایـــــــــــــــا کجایی؟؟؟ ( با ناراحتی )
مامان: ارمیا ناراحت نباش. خدا خیلی بزرگه. توی قلب ماست. و ارمیا همچنان ناراحت که پس کجاست. من باید ببینم.
خدایا آخه من چی بگم به این کولوچه که براش قابل درک و فهم باشه. خودت کمک کن.
اون شب توی خواب هم داشت حرف می زد و با ناراحتی می گفت: خدا کجاست؟؟؟