روزهای تاسوعا و عاشورا
صبح تاسوعا بابایی رفته بود و برای نذر عزیز ببعی خریده بود. ساعت 11 بود که فکر می کردم تا اونموقع دیگه ببعی بیچاره قربونی شده. امیر حسین برامون نذری آورد و گفت که هنوز ببعی زنده ست. من هم بچه ها رو آماده کردم و بردم تا کمی با ببعی بازی کنن. چه بارونی هم میومد.
عصر تاسوعا مامانی دیگ حلیم رو بار گذاشت، ایلمان مامان از روز قبل سرما خورده بود و همش بی قرار بود و من نتونستم مثل همیشه برم پای دیگ. ولی برای همه دعا کردم. چند تا عکس هم دایی مرتضی از ارمیا موقع هم زدن حلیم انداخته که هر وقت گرفتم توی همین پست اضافه می کنم. بعد از پخش کردن حلیم با بچه ها ( سارا، علی، پرهام و ارمیا و ایلمان ) رفتیم تا بچه ها زنجیر بزنن و طبلی که بابایی براشون درست کرده بود رو به قول خودشون دام دام کنن. ابتکار رو می بینی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی