ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

من به حرف خدا گوش می کنم

1393/5/5 9:02
328 بازدید
اشتراک گذاری

تازگیها که ارمیا یا ایلمان شیطونی می کنن، بهشون می گم که شیطونه گولتون زده ها. تا هم با خدا و شیطون بیشتر آشناشون کنم و هم بدونن چه کارهایی خوبه و چه کارهایی بد. راستش آموزش ارزشها و هنجارها واقعا کار سختیه.

دیروز ایلمان با ماشین زد توی سر ارمیا و ارمیا هم ایلمان رو زد و خلاصه داشت محشر کبری به پا میشد. جداشون کردم و گفتم آی آی این شیطون زشت و بدجنس داره گولتون می زنه. به حرفش گوش نکنین. اون خیلی بی ادبه و دوست داره همه کار بد کنن.

ارمیا که خوب کمی بزرگتره و می فهمه آروم شد و گفت من به حرفش گوش نمی کنم. من به حرف خدا گوش می کنم. به حرف خدا و فرشته ها.

بعد گفت: ایلمان حرف شیطونو داره گوش می کنه. گفتم: آخه ایلمان هنوز کمی کوچولوهه و نمی فهمه شیطون بده. ما باید بهش یاد بدیم. خلاصه دیگه ارمیا رفت تو نخ فرشته و امام و انقدر سوال پیچم کرد که بیا و ببین. بعد درمورد امامها و پیامبرها سوال کرد.دیدم موقعیت خوبیه. در مورد حضرت مهدی باهاش صحبت کردم. چنان ذوقی کرد که بالاخره یکی از امامها هستش که قراره بیاد . آخه هر وقت میگفت پیامبر یا امام حسین و یا حضرت علی کجا هستن. می گفتم توی بهشت. حالا دید که حضرت مهدی داره میاد. گفت: مامان حضرت مهدی میاد خونه ما.گفتم ایشالله که بیاد. گفت: اگر بیاد من میرم بغلش. منو بغل می کنه؟؟؟

گفتم خیلی مهربونه. حتما این کار رو می کنه. گفت پس می گم ایلمان رو هم بغل کنه. باز گفت: میاد توی ماشین ما بشینه با هم بریم بیرون؟ صورتش نور داره؟ نورش کجاشه؟ از کجا نور میاد؟ گفتم هر کسی که کارهای خوب بکنه، صورتش نورانی میشه. گفت یعنی لامپ داره؟

واقعا جواب دادن این جور سوالها سخته.

گاهی گیر میده که الا و بلا من می خوام الان فرشته ها رو ببینم . می خوام همین الان خدا رو ببینم....

توی مهدشون یه درخت انجیر دارن. همش منتظره که انجیرهاش برسن و 2 تا بکنه و بیاره. یکی برای ایلمان و یکی برای خودش. گاهی که با ایلمانی دعواشون میشه، ایلمان رو تهدید می کنه که برات از مهد انجیر نمیارم.

ایلمان بلا امروز صبح برای سحر بیدار شد و نور چشمش رو می زد و به بابایی گفت: بابا آفتابه. بابا گفت کو آفتاب؟ چراغ رو نشون داد و گفت آفتاب میاد چشم. الهی قربون جوجولیم بشم. واقعا بلاست. شماره مامانی رو براش گرفته بودم. سلام کرد و گفت مامانی دوست دارم. سلامت باشی. انقدر زبون می ریزه که خدا می دونه.

یه روز حوصله ش سر رفته بود و گفت بلیم با نی نیا بادی تنم ( بریم با نی نی ها بازی کنم ) گفتم کجا؟ گفت: مهد تودت. ارمیا رو با بابا می برن مهد، می ره تو قسمت بازیها و بابایی میگه نمیاد. مخصوصا که نی نی هم اونجا باشه. ماشالله باهوشهو هر شعری که ارمیا می خونه رو یاد می گیره. چشمهاش رو می بنده الکی و راه میره و بعد خودش می اندازه روی ارمیا و یا پای ارمیا رو از قصد لگد می کنه. که یعنی ندیدم.

وقتهایی که کیک می پزم براشون خیلی ذوق می کنن. و البته خیلی هم کمک می کنن. مخصوصا ارمیا که بیشتر کارها اون انجام می ده و من فقط هم می زنم. ایلمان هم همش می ره و روغن میاره. بعد می شینن جلوی فر تا بپزه و ایلمان همش می گه: داداش دست نزنیا داغه.

خدایا واقعا خوشحالم که این دو تا کولوچه رو دارم. خیلی خیلی ممنون. نمی دونم چطور شاکر باشم که در شان شما باشه. فقط کمک کن که بتونم خوب تربیتشون کنم. الهی آمین.

پسندها (2)

نظرات (3)

زهرا
5 مرداد 93 17:25
آخ دورتون بگردم عزیزای دلمواسه خاله دعا کنید بدجوریییییی حالش بده
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
چشم خاله جون. چی شده مگه؟
مامان آیلا
11 مرداد 93 9:09
قربون اون دل کوچولو با اون فکرهای جالب تون
پردیس جون دخترخاله پرنسس سایان
16 مرداد 93 18:06
. . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶ . . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. . .¶¶ . . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶ . . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶ . . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶ . . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶ . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶ . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶ . . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶ .¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶ .¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶ .¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶ . .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶ . . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶ . . . .¶¶¶¶¶¶¶. . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ´¶¶¶¶ . . . . . . . .¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . . . . . . ¶¶. . ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . . . . . .¶¶. . .´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´´´¶¶¶¶ عاشق ورجکهای گلم بشم من