ماهی
هر وقت میریم هایپر سان، این کولوچه ها باید حتما برن و دقایق طولانی پیش ماهیا باشن تا یه وقت این قزل آلاهای بیچاره حوصله شون سر نره. ایلمان که ماشالله هزار الله اکبر یه جا آروم نمی گیره و از وقتی که راه افتاده باید خودش فروشگاه رو سیر و سیاحت کنه. این بار که رفتیم داشت برای خودش مخالف جهت ما می رفت و گوشش هم بدهکار نبود که دنبال ما حداقل بیاد، تا بهش گفتم ایلمانی بدو بریم ماهی ببینیم و دید ارمیا داره میره اون سمت، سریع برگشت و دنبال ارمیا بدو بدو کرد. آخه نه اینکه خوب می تونه راه بره ، بدو هم می کنه. ای جیگرشو.
و این هم بقیه ماجرا:
اینجا هم قبل از رفتنه، که اول کولوچه ها رو آماده کردم و رفتم تا خودم آماده بشم. بابایی هم سرگرمشون کرده بود. آخ که دست همسر گلم درد نکنه
که وقتهایی که خونه هست وقت زیادی برای بازی با بچه ها می گذاره و من می تونم یه کمی لم بدم و استراحت کنم. چند روز پیش برای تشکر ازش و به خاطر همه خوبیهاش یه ادکلن خوشبو گرفتم که خیلی هم خوشش اومد.
بعدا نوشت:
راستی کلماتی که تا الان ایلمان خوب ادا می کنه:
بابا ، ماما ، دد ، نه ، هام. امروز هم که بابایی می گفت ایلمان سلام رو به انگلیسی یعنی هلو یاد گرفته.
دیروز ایلمان موهای ارمیا رو گرفت و کشید و البته باید بگم که گاهی این کار رو می کنه و ما می گیم آخه داداشی نی نیه و می خواد نازت کنه و بلد نیست و اینجوری ماست مالیش می کنیم تا ارمیا ناراحت نشه. ارمیا هم که گریه ش گرفته بود با حالت ناراحت به ایلمان گفت: ایلمان کدو آقایی. من هم و ارمیا رو بغل کردم و دلداریش دادم. البته مثل همشه.
خلاصه ارمیا با داداشی لج کرد و چند بار هولش داد و دیگه من و سر ارمیا طفلی داد زدم. عسل مامان هم زد زیر گریه و گفت : من پسر تو نیستم،من پسر مامانی هستم. می خوام برم خونه مامانی. الهی بمیرم . باز بغلش کردم و کلی بوسیدمش تا از دستم ناراحت نشه.
ای خدا چقدر سخته میانجگری بین ٢ تا بچه که عزیزای خودت هستن و هیچ کدوم هم با هم برات فرقی نمی کنن و به یه اندازه دوسشون داری.
بعضی وقتها هم انقدر سر هم داد می زنن که ... ولی خوب زیاد طول نمی کشه و با هم آشتی می کنن. مثلا دیروز باز بعد از دعوای باهم ، ارمیا لواشک میداد به ایلمان و با مهربونی می گفت: ایلمان بیا بخور ، تموم شد باز بهت میدم باشه.