روزهای تابستانی 94
یه روز خونه مامانی بودیم و خواهری هم اومد و سارا با یه سری کش های رنگی دستبند و گردنبند و با مهره های رنگی هم گوشواره و ... درست می کرد. سرگرمی خوبی بود. ارمیا و ایلمان و علی هم این وسط فیض می بردن. دیدیم ایلمان همه دستبندها دستش کرده و سارا هم کمکش کرد کلی انگشتر دستش کرد و کلی خندیدیم.
یه روز پای تلویزیون دراز کشیده بودم و داشتم برای خودم فیلمی نگاه می کردم که حس کردم ارمیا و ایلمان خیلی ساکتن. رفتم آشپزخونه و... این آقا ایلمان رفته بود روی کابینت و هر چی نمک و ادویه بود رو ریخته بود توی گازو روی زمین. ارمیا هم نشسته بود و تماشا می کرد.
اینجا هم کلبه شادی مهد و دو عدد کولوچه خوشمزه مامان
این هم رنگ آمیزی جوجه هام روی دیوار مهد. ( البته برای ایلمان رو خاله سمانه مهد کمک کرده )
اینجا هم آماده و در حال پوشیدن کفش جهت عزیمت به مهد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی