تولد 4 سالگی ارمیا توی مهد
دیروز 22/10/93 رو مهد برای بچه های متولد دی ماه جشن تولد گرفت. ساعت 2 رفتیم و عکسهامون رو گرفتیم و بعد کم کم همه بچه ها از کلاسهاشون اومدن تا توی جشن شرکت کنن. بچه های کلاس ارمیا که با خاله سمانه اومدن، همه ذوق زده شدن و همش به ارمیا می گفتن: ارمیا تولد مبارک، ارمیا، ارمیا. آقا موسیقی هم که اسم یکی یکی بچه هایی رو که تولدشون بود رو می خوند، تا نوبت ارمیا بشه، همش بچه هاشون بلند می گفتن ارمیــــــــــا. همه خندشون گرفته بود. فهمیدم چقدر بچه ها دوسش دارن. یه پسری بود به اسم کسری. خیلی ارمیا رو دوست داشت. خیلی خوش گذشت. راستی ایلمان هم خودش رو قاطی بچه ها کرده بود و یه کلاه هم از شانسش اضافه بود و اون رو می گذاشت سرش و می نشست پیش ارمیا. برادر داماد بود دیگه. تازه می خواست کیک رو هم با چاقو ببره.
دیانا هم تولدش بود و ب ارمیا و ایلمان گفتم بچه ها بشینین کنار دیانا تا عکس بگیرم و این شد نتیجه. اصلا تمایل نشون نمی دادن و من هم پیش مامانش خجالت کشیدم.
ارمیا همش سعی می کرد ایلمان رو با مهدش آشنا کنه و می گفت: ایلمان می خوای این ببینی، اونو ببینی...
این هم خاله سمانه.خواهر دو قلوش هم خاله سودابه مربی همین مهده.
موقع بریدن کیک ارمیا دستش نمی رسید و رفت پشت تا شاید بتونه و باز هم نشد. گفتم اشکال نداره مامان شما که توی خونه کیک تولدت رو بریدی اینها تولد نگرفتن تو خونه بگذار ببرن. اینجوری ذهنش رو آروم کردم.
این هم کسری و حنانه دوستهای ارمیا
ارمیا در حال باز کردن کادوش