عکسهای آتلیه مهد
یه روز دیدم توی مهد اطلاعیه زدن که برای عکسهای پاییزه و زمستانه و شب یلدای بچه ها ثبت نام کنید، من خیلی عکس العمل نشون ندادم. چون عید که عکس می انداختن ارمیا خیلی استقبال نکرد و ترسیدم اذیت بشه. بنابراین ثبت نام نکردم. از طرفی هم، تازه با ایلمان و پرهام توی آتلیه عکس گرفته بود و ...
بعد از 2 هفته معاون مهد گفت: مامان ارمیا بیا عکسهای ارمیا رو انتخاب کن. من هم با اطمینان گفتم که ارمیا عکس نگرفته. فردای اون روز هم باز از اونها اصرار و از من امتناع. خلاصه رفتم توی دفتر مهد و دیدم بلـــــــــــه، کولوچه خوشمزه من چه ژستها که نگرفته. باورم نمیشد. خلاصه با خوشحالی عکسهاش رو انتخاب کردم برای چاپ. اگر می دونستم ایلمان رو هم برای عکس می بردم. و این هم نتیجه.
یکی دو شب پیش داشتم با کولوچه هام بازی می کردم و اونها می رفتن و قایم می شدن و من هم همراه با شام درست کردن دنبالشون. گاهی هم که طول می کشید همش صدام می کردن. رفتم دیدم ارمیا رفته زیر پتو و ایلمان هم سرش رو گذاشته روی بالش و چون خودش منو نمی بینه، فکر می کنه من هم نمی بینمش. قربونش برم. هنوز به اون مرحله نرسیده. من هم الکی کلی گشتم و پیداشون کردم.
دیروز که از اداره اومدم و با ایلمان رفتیم دنبال ارمیا، تا ارمیا از کلاسش بیاد ایلمان رفت و روی اسب موزیکال مهد نشست و همش می گفت مامان سکه داری؟ رفتم و از توی ماشین سکه آوردم و دیدم ارمیا هم اومده و با هم سوار شدن.