ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

پروژه از شیر گرفتن ایلمانی

1393/9/2 10:03
667 بازدید
اشتراک گذاری

الان درست 6 روزه که ایلمان رو نصفه و نیمه از شیر گرفتم و فقط شبها موقع خواب بهش شیر میدم. طی روز میاد طرفم و خودش میگه : مامان به به تلخ شده؟ اه اه . بعد به ارمیا هم میگه: داداش به به مامان اخه نخوری دهنت تلخ میشه.

گاهی فقط دوست داره به به مامان رو نگاه کنه. انگار داره باهاش وداع می کنه.  الهی بگردم. طفلی نی نیا. چقدر سخته دل کندن از چیزی که از بدو تولد بهش انس گرفتی و حالا باید رهاش کنی.

دیروز تلفنی به خاله می گفت: خاله به به مامان تلخ شده. خاله گفت: پس مرد شدی. ایلمان هم در جواب گفت بله که مرد شدم. ولی امان امان که شبها دیگه مرد نیست و انقدر نق میزنه تا بالاخره با شیر خوردن خوابش ببره. یک شب می خواستم عادتش بدم تا روی پام یا توی بغلم بخوابونم. ولی نشد که نشد و با چشمهای بسته و خواب آلود انقدر گفت به به و گریه کرد تا دوباره خام شدم دلم سوخت.کاش شبها هم بتونه کنار بیاد.

سه شنبه هفته پیش شوهر عمه بزرگه کولوچه ها به رحمت خدا رفت و ما همش توی مراسم بودیم. خدا آقا رضا رو بیامرزه. من از وقتی که ازدواج کردم ایشون رو توی بستر بیماری دیده بودم. طفلی. روز اول که رفتیم خونه عمه بچه ها. ایلمان گفت مامان من در رو کوبیدم عمه داره گریه می کنه. به مامانی هم گفت. مامانی من شلوغ کردم و در رو محکم بستم. عمه سرش درد گرفت و گریه کرد.

ارمیا هم که از مهد اومد خونه عمه دید توی اتاق آقا رضا خدا بیامرز، آقایون نشستن و با تعجب گفت: مامان اونجا اتاق کیه ؟ پس اون عمو که با عصا راه می رفت کو؟ گفتم رفته پیش خدا و دیگه سوالات ارمیا شروع شد. روز سوم توی مسجد همسری تلفن زد که بیا بچه ها رو ببر بالا تا من نمازم رو بخونم. دیدم به به ،آستینهای ارمیا تا نصفه خیسه خیسه. گفتم مامان چه کار می کردی؟ گفت داشتم چاقوها رو می شستم. گفتم شما می شستی؟ گفت بله پس کی باید می شست؟! زیبا

Lula Molusco, Bob Esponja e Patrick

گاهی که خیلی کار دارم برای بچه ها باب اسفنجی می گذارم و یه خوراکی هم می گذارم جلوشون تا به کارهام برسم. محو تماشای باب اسفنجی می شن. همش هم میان دنبال خوراکی. دیگه ایلمان هر وقت بادوم و پسته می بینه فکر می کنه باید باب اسفنجی ببینه.قه قهه

این هم برای اینکه پست خیلی هم بدون عکس نباشه.

عروسکهاشون رو پوشک کرده بودن و خوابونده بودن.

ایلمان خواب بود ارمیا بستنی خودش رو خورده بود و بعد همش به ایلمان می گفت: داداشی یه زبون بزنم؟ یه ذره بده من، الان آب میشه می ریزه نمی تونی بخوری. از دست این کولوچه ها.خندونک

این هم نقاب خرگوشی که بابایی براش درست کرده بود

 بعدا نوشت: دیروز ایلمان تمام زحمات چند روزه من رو به هدر داد و فهمیده بود که اگر شبها به به تلخ نیست پس روز هم می تونه تلخ نباشه. گیر داد که باید بخوره. من هم یواشکی دوباره از اون تلخکی که از داروخانه گرفته بودیم رو زدم و تلخترش کردم تا وقتی می چشه بدش بیاد ولی در کمال ناباوری خورد که خورد با تمام تلخی. من هم با تعجب نگاهش می کردم .تعجب نیم نگاهی می کرد و می خندید.

حالا باید با یه روش دیگه از اول شروع کنم. دلخور واقعا سخته. مامانهای مهربون اگر پیشنهادی دارین بگین.

پسندها (3)

نظرات (8)

مامانی
2 آذر 93 15:15
به به مبارک باشه پ دیگه راستی راستی داری مرد میشی اه مامانش خوب بد عادت میشه شبا هم نباید بخوره
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
راست میگی. الان فهمیده که اگر شبها تلخ نیست و می تونه بخوره پس روزها هم می تونه. تمام زحمات چند روزه من دیروز به هدر رفت.
مامان آیلا
3 آذر 93 11:52
مبارکه به سلامتی باید کم کم به مرور زمان باشه ولی بعضی ها پشم می ذارن و یا رنگ می کنن فقط کمی صبر و مقاومت می خواد فکر کنم موفق باشی مامانی عزیز
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
مرسی دوستم. خیلی سخته. دلم هم میسوزه.
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
4 آذر 93 0:13
خداروشکر که دیگه داره اقا میشه . من که خیلی خوشحالم این یه پوروسه رو نداشتم اما از شیشه که گرفتمش هم خیلی اذیت شدم بچه ام مثل معتادا درد میکشید خخخخخخخخخخخخخ
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
وای نسیم جان مثل اینکه لش نمی خواد آقا بشه. من هم دلم می سوزه و خامش میشم . نمی دونم چه کار کنم.
زهرا مامان قاصدك
4 آذر 93 11:46
دوستم پيشنهاد يه مامان بدجنس اينه ضربتي ضربتي
شایسته
5 آذر 93 11:20
وای از شیر گرفتن خیلی سخته. من قشنگ یادمه پسرخاله ام چقدر بنده خدا اذیت شد! یادمه که وقتی از شیر گرفتنش یهو قطع کردن و بجاش بهش شیشه میدادن. هروقت هم گریه میکرد فقط شیشه بود!
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
واقعا سخته. دلم نمیاد یه دفعه این کار رو بکنم.
مامان پرهام
5 آذر 93 14:04
از دست این ایلمان جغله!...دلم برای هردوتاشون خیلی تنگ شده
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
دل اونها هم برای خاله شون تنگ شده. تا با هم دعوا می کنن می گن اصلا میرم داداش پرهام میشم.
بانو
6 آذر 93 14:55
سلام برای بچه ها قانون، قانون است! www.banoo.ir/post/1299 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
9 آذر 93 12:20
راستی ارمیا هر روز که میگذره کپی باباش داره میشه عزیزم مخصوصا اونجا که سشوار دستشه
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
چه جالب. خیلیها میگن.قربونشون برم. ایلمان هم میگن شبیه بچگیه باباشه. البته خانواده خودم اعتقاد دارن ارمیا خیلی شبیه بچگی منه. بالاخره از هر دو طرف یه چیزهایی میبرن دیگه.