ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

بازیهای کولوچه ای

1393/6/23 14:36
593 بازدید
اشتراک گذاری

آخخخخخخخخخخخخخخ که من قربون این کولوچه های خوشمزه و شیرینم بشم. 51.gifخیلی ناز با هم بازی می کنن. یه اسم خودشون درآوردی هم دارن و توی بازهاشون به هم می گن آقا لیوس. نمی دونم یعنی چی. گاهی دراز می کشم و بازیشون رو تماشا می کنم. البته تا وقتی که دعوا نشه خوبه. بعد باید به یه زبونی  کاری کنم تا دعواشون خاتمه پیدا کنه. ولی در کل خدا رو شکر می کنم که 2 تا داداشن و بازیهاشون هم مثل هم هست.

مامانهای تک فرزند زود اقدام کنین. باور کنین می ارزه.

ایلمان دیروز کمی تب داشت و گلوش درد می کرد. شب که همسری اومد بردیمش دکتر و براش آمپولبكسل طبيي بكسلات وادويه بكسل مستشفي للمواضيع نوشت.  ارمیا انقدر گریه کرد که نگو. نمی گذاشت ایلمان رو آمپول بزنیم. از خود ایلمان ناراحت تر بود. توی مطب همه بهش می خندیدن. انقدر به پرستاره با گریه گفت بی ادب. ایلمان رو آمپول نزن، بی ادب. بعد هم همش الکی سرفه می کرد که من رو هم باید دکتر آمپول بزنه. می خواست با ایلمان همدردی کنه. خندمون گرفت. به همسری گفتم ببرش یه تقویتی بهش بزنن. خلاصه تا وقتی که بخوابه همش می گفت من رو هم دکتر آمپول بزنه. توی ماشین هم موقع برگشت ایلمان رو ناز می کرد و بهش با لحن بچه گانه می گفت: بیــــــا بیــــــا. گریه نکن. بوست می کنم خوب بشی.برات آب میوه می خرم. و ....

داشتن با هم لواشک می خوردن

اینجا هم داشتن برج می ساختن

توی حیاط مهد ارمیا درخت انجیر هست. ارمیا همیشه به همه قول میداد تا براشون انجیر بیاره و با مثلا ایلمان که دعواش می شد بهش می گفت: ایلمان اصلا برات انجیر نمیارم. خلاصه دیگه داشت توهم می زد و به ما می گفت که انجیر آوردم توی یخچال یا بالای کمده بعدا بهتون می دم بخورین. دلم سوخت. بابایی یه روز  قرار بود تا توی راه انجیر بخره و ببره مهد و بده مربیشون بده بهش و بگه برات از حیاط مهد چیدم . از شانس میوه فروشیهای محل انجیر نداشتن و بابایی دل رو زده بود به دریا و به معاون مهد گفته بود و اون هم اجازه داده بود تا با ارمیا برن و بچینن. ارمیا اومد خونه و چنان با ذوق انجیرهای توی کیفش رو نشونم داد . چشمهاش می درخشیدن. برای مامانی و دایی ها و خاله و پرهام هم نفری یه دونه برد. چون قول داده بود.یه روز خاله لیلا اومد خونمون و گفت برای من انجیر نیاوردی. طفلی رفت توی فکر و بعد رفت و از توی یخچال یه هلو انجیری آورد و بهش داد.

بعدا نوشت: دوشنبه 24/6/93 به خاطر تب و بیماری ایلمان نرفتم سر کار و سه شنبه هم ارمیا مریض شد. انقدر با ایلمان همدردی کرد که واقعا مریض شد. تب شدید و گلو درد. هر دوشون لوزه هاشون بزرگ شده. واااااااااااای پاییز و زمستون رو چه کار کنیم. خیلی باید مراقب باشیم تا سرما نخورن. من خودم بچه که بودم لوزه داشتم. همش پنی سیلین و ...

پسندها (2)

نظرات (7)

مامان بردیا اریایی
23 شهریور 93 15:52
ای جانم خدا حفظشون کنه ایشالله همیشه با هم شاد باشن دعوا نمک بازیه من و داداشم هم یکسره با هم دعوا میکردیم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ما هم دعوا می کدیم. ولی امیدوارم این نمکه خیلی شورش نکنه.
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
23 شهریور 93 23:25
الهی بگردم این همه مهربونی رو . افرین معاون مهد کلی خوشحال شدم که همکاری کرده و دل پسرمون شاد شده بچه پیش خودش کلی افتخار کرده و حس بزرگی کرده . افرین به همتون که دل پسملی رو شاد کردین وای خدا باز من اشکم در اومد
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام نسیم جان. بله خوب شد این کار رو کردیم. وگرنه ارمیا همچنان خیالبافی می کرد.از بس مهربونی که اشکت درمیاد.
مینا مامان ارمانی
24 شهریور 93 21:29
وای که چقدر قشنگن این فسقلا عزیم ممکنه سایت خراب بوده نمیدونم ولی مرز همونه خانمی
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون. باز هم میام.
زهرا ک
25 شهریور 93 16:01
سلام خدا این کولوچه های خوردنی رو حفظ کنه واز بلا به دور باشن عزیززززززززززززززززززم ارمیا خیلی روحیه حساسی داره الهی خدایا خیلی مهربونه خدا حفظش کنه بوسسسسسسسسسس برای فسقلی ها همیشه شاد باشید
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم. خیلی ممنون از لطفت. بله. واقعا ارمیا روحیه حساسی داره. ایشالله شما هم همیشه شاد و سلامت باشی.
کوثر خانوم
26 شهریور 93 10:49
وسيله هم برات گذاشتم بهم سر بزني منتظرتم °°°°°°°°°°°°|/ °°°°°°°°°°°°|_/ °°°°°°°°°°°°|__/ °°°°°°°°°°°°|___/ °°°°°°°°°°°°|____/° °°°°°°°°°°°°|_____/° °°°°°°°°°°°°|______/° °°°°°°______|_________________ ~~~~/__ بيا اينم وسيله حالا ديگه_\~~~~~~ ~~~~~/ _ميتوني بهم سر بزني _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸..... *•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
چشم اومدم. حداقل موتوریشو می گذاشتی تا زودتر برسم.
مامان پرهام
27 شهریور 93 0:25
خیلی ماهن. ارمیا با اون صورت ماهش و قلب مهربونش که مثل طلای خالصه و ایلمان با اون شیطنتش که از توی چشمهاش زده بیرون و زبون ریختن های فوق العاده اش
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
وای خاله مرسی. خوبی از خودته. ایلمان که کارهاش بلا بازیهاش مثل پرهامه. و البته هوشش.
مامان آیلا
27 شهریور 93 11:09
نوش جونتون مامانی این هم از اون حرفها هست
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون خاله. کدوم حرف؟ اینکه فرزند دوم بیارین؟ خوبه. سخته ولی خوبه.