بازیهای کولوچه ای
آخخخخخخخخخخخخخخ که من قربون این کولوچه های خوشمزه و شیرینم بشم. خیلی ناز با هم بازی می کنن. یه اسم خودشون درآوردی هم دارن و توی بازهاشون به هم می گن آقا لیوس. نمی دونم یعنی چی. گاهی دراز می کشم و بازیشون رو تماشا می کنم. البته تا وقتی که دعوا نشه خوبه. بعد باید به یه زبونی کاری کنم تا دعواشون خاتمه پیدا کنه. ولی در کل خدا رو شکر می کنم که 2 تا داداشن و بازیهاشون هم مثل هم هست.
مامانهای تک فرزند زود اقدام کنین. باور کنین می ارزه.
ایلمان دیروز کمی تب داشت و گلوش درد می کرد. شب که همسری اومد بردیمش دکتر و براش آمپول نوشت. ارمیا انقدر گریه کرد که نگو. نمی گذاشت ایلمان رو آمپول بزنیم. از خود ایلمان ناراحت تر بود. توی مطب همه بهش می خندیدن. انقدر به پرستاره با گریه گفت بی ادب. ایلمان رو آمپول نزن، بی ادب. بعد هم همش الکی سرفه می کرد که من رو هم باید دکتر آمپول بزنه. می خواست با ایلمان همدردی کنه. خندمون گرفت. به همسری گفتم ببرش یه تقویتی بهش بزنن. خلاصه تا وقتی که بخوابه همش می گفت من رو هم دکتر آمپول بزنه. توی ماشین هم موقع برگشت ایلمان رو ناز می کرد و بهش با لحن بچه گانه می گفت: بیــــــا بیــــــا. گریه نکن. بوست می کنم خوب بشی.برات آب میوه می خرم. و ....
داشتن با هم لواشک می خوردن
اینجا هم داشتن برج می ساختن
توی حیاط مهد ارمیا درخت انجیر هست. ارمیا همیشه به همه قول میداد تا براشون انجیر بیاره و با مثلا ایلمان که دعواش می شد بهش می گفت: ایلمان اصلا برات انجیر نمیارم. خلاصه دیگه داشت توهم می زد و به ما می گفت که انجیر آوردم توی یخچال یا بالای کمده بعدا بهتون می دم بخورین. دلم سوخت. بابایی یه روز قرار بود تا توی راه انجیر بخره و ببره مهد و بده مربیشون بده بهش و بگه برات از حیاط مهد چیدم . از شانس میوه فروشیهای محل انجیر نداشتن و بابایی دل رو زده بود به دریا و به معاون مهد گفته بود و اون هم اجازه داده بود تا با ارمیا برن و بچینن. ارمیا اومد خونه و چنان با ذوق انجیرهای توی کیفش رو نشونم داد . چشمهاش می درخشیدن. برای مامانی و دایی ها و خاله و پرهام هم نفری یه دونه برد. چون قول داده بود.یه روز خاله لیلا اومد خونمون و گفت برای من انجیر نیاوردی. طفلی رفت توی فکر و بعد رفت و از توی یخچال یه هلو انجیری آورد و بهش داد.
بعدا نوشت: دوشنبه 24/6/93 به خاطر تب و بیماری ایلمان نرفتم سر کار و سه شنبه هم ارمیا مریض شد. انقدر با ایلمان همدردی کرد که واقعا مریض شد. تب شدید و گلو درد. هر دوشون لوزه هاشون بزرگ شده. واااااااااااای پاییز و زمستون رو چه کار کنیم. خیلی باید مراقب باشیم تا سرما نخورن. من خودم بچه که بودم لوزه داشتم. همش پنی سیلین و ...