ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

منم میام

1393/6/10 9:05
694 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز یکشنبه 9/6/93 ، صبح که می خواستم از خونه بیام بیرون دیدم ارمیا بد خواب شده و وقتی بابایی رفت بالای سرش گفت مامانو می خوام. دلم نیومد و آوردمش توی پذیرایی تا شاید خوابش ببره. ولی تا تکون می خوردم چشمهاشو باز می کرد و سفت می چسبید بهم. خلاصه دیدم حسابی دیرم شده و بهش گفتم میای با من بریم؟ با ذوق چشمهاشو باز کرد و پرید بالا. انقدر خوشحال بود که خدا می دونه. خلاصه با من اومد سرکار و حسابی هم بهش خوش گذشت. به ایلمان زنگ زدیم و ارمیا بهش می گفت: داداش برات خوراکی چی بخرم؟ زود میام. توی راه برگشت هم 2 ماشین آتش نشانی خریدیم که یکیش برای ایلمان بود. بعد ارمیا گفت: مامان مگه نمی خواستیم برای ایلمان خوراکی بخریم؟ قربون دل مهربونش. 2 تا دنت هم گرفتیم و رفتیم خونه. انقدر تا شب با ماشینهاشون بازی کردن و آقای آتش نشان شدن که بیا و ببین.

برای صبحانه براش حلواارده برده بودم که صبحانش رو نوش جان کرد و بعد هم نقاشی و بازی کامپیوتری و ... کلا باید بگم که کارم  تعطیل شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان مریم
10 شهریور 93 11:14
سلام عزیزم چه گل پسرهای شیطون و بامزه ای ارمیا جون بهش خیلی خوش گذشته
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم. ممنون که سر زدی.
مامان بردیا اریایی
11 شهریور 93 13:13
سلام عزیزم چه نازن این گلپسرای ناز ببوسینشون به ماسربزنین دوست داشتین
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون گلم.
مامانی
12 شهریور 93 11:40
قربون اون دل مهربونش کار بی کار تجربه اش رو دارم
مینا مامان آرمانی
16 شهریور 93 17:50
الهی چه پسر مهربوووووووووونی خدا نگهشون داره ایشالا
مامان فرنوش
18 شهریور 93 0:29
قربون داماد خوشگلم برم
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
21 شهریور 93 12:05
وای خدایا . حالا ببین من چی کشیدم دو سال و نیم هر روز ملودی و بردم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
کار هم می تونستی بکنی؟؟ من که اون روز به کل کارم کنسل شد.
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
23 شهریور 93 23:26
اره بابا وگرنه اخراجم میکردن
مریم
7 مهر 93 8:52
سلام عزیزم من تا حالا خواننده خاموش بودم همیشه از دیدن بچه های گلتون لذت میبردم ولی نمی دونم چرا متوجه نشده بودم شما سر کار میروید با این پست فهمیدم چون خودم هم سرکار میرم دیدم شما می تونید کمکم کنید و جواب سوال های توی ذهنم رابدید که چطوری ممکن با 2تا بچه سر کار هم رفت بچه هاتون را کجا میزارید تا حالا نشده بگویید در حقشون کم لطفی شده ببخشید صریح حرف زدم ولی اگه جواب را بدید کمکم کردید برای بچه دار شدن خودم
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام عزیزم. خوبی. اشکال نداره. خیلی ها سوال می کنن. از صبح تا ظهر عمه بچه ها میاد خونمون. به عنوان پرستار. چون بچه های برادرش هستن خوب خیلی هواشونو داره. 12:30ارمیا میره مهد تا 4 . همسرم هم خیلی کمک می کنه. شغلش اداری نیست بنابراین وقتش برای خودشه. اگر هر دو از صبح تا بعد از ظهر می رفتیم واقعا بچه ها ضربه می خوردن. ولی چون همسرم هم خیلی ساعتهاشو به خاطر اونها تنظیم می کنه و براشون وقت می گذاره، کمبود محبت پیدا نمی کنن. البته این رو بگم هیچ کس مثل مارد نمیشه. قبول دارم. ولی من هم ساعتهایی رو که خونه هستم رو سعی می کنم براشون خوب مادری کنم. اگر خدا کمک کنه. انشاءالله. گردش هم زیاد می بریمش.ن تا زندگیشون دچار روزمرگی نشه. ولی خوب باز این عذاب وجدانه همیشه هست.