تولد آقا جون
17 تیر ماه تولد آقا جونم بود. ظهر خواهری اس ام اس فرستاد که امروز تولده آقاجونه ها، یادت نره. من هم جواب دادم، حتما سورپرازش می کنم. اعتراف می کنم که تولدش رو یادم رفته بود، خدا رو شکر خواهر گلم خبر داد. و چون خودش تهران نیست و می دونم که دلش می خواست باشه و با هم تولد بگیریم. بنابراین عصر با همسری و کولوچه ها رفتیم و یه کیک کوچولو خریدیم و رفتیم خونه مامان تا بعد از افطار برای پدر مهربون و گلم یه جشن کوچولو بگیریم. به ارمیا و ایلمان هم گفتم که هر وقت آقا جون اومد شعر تولدت مبارک رو براش بخونن.
خلاصه که مخصوصا ایلمان مدام می خوند و می گفت: تدلد تدلد ، تدلد اوآرک. آقا جونم کیف می کرد. شمع نگرفتیم تا فکر نکنه که خیلی پیر شده. الهی قربونش برم من . 65 ساله شد. امیدوارم 1000 سال عمر کنه و همیشه تنش سلامت باشه و لبش خندون و عاقبت به خیر باشه و از دست ما بچه ها هم راضی. آمین.
انگار تولد خودشونه، از پشت کیک کمی اونطرف تر نمی رفتن
همش انگشت می زدن به کیک و می خوردن