ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

ارمیای مهربون

1393/4/9 12:21
1,113 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز روز اول روزه داری بود و کمی بعد از ظهر بی حال شده بودم. ارمیا و ایلمان داشتن بازی می کردن و من هم روی کاناپه دراز کشیده بودم و نگاهشون می کردم و هر از گاهی هم می رفتم سر گاز و غذا رو چک می کردم. امان از این کولوچه ها که کمی سر دوچرخه سواری دعواشون شده بود. گفتم بچه ها مامان حال نداره ، نوبتی بازی کنین. ارمیا گفت: مامان پس چرا؟ گفتم چی پس چرا؟ گفت پس چرا حال نداری. توضیح دادم که روزه ام و تشنه هستم. انقدر ناراحت شد که چرا آب نمی خوری و باید همین الان بخوری. حس همدردیش گل کرده بود و نگران من شده بود. تا دم افطار یه دفعه یادش می افتاد و به من می گفت آب بخور. همسری یه لیوان خالی رو آورد که مثلا آب توی اونه و من بخورم تا خیال ارمیا راحت شه. من هم الکی خوردم. بعد ارمیا با شیطنت گفت: آب داشت؟

بلا نمی دونم چطوری فهمید. فکر کردم خوب فیلم بازی کردیم ولی باورش نشده بود.

ظهر کمی زود رفتم خونه و ارمیا رو حاضر کردم بره مهد. ایلمان پشت سر ارمیا گریه کرد смайликکه داداش نلو داداش نلو (نرو). ارمیا هم دلش برای ایلمان سوخته بود و می رفت دم در و بعد برمی گشت . گفتم : شما برو من ایلمان رو می خوابونم تا بیای. نگران نباش. ارمیا با مهربونی گفت: آخه ایلمان دلش برام تنگ شده.

سر سفره افطار نشسته بودیم و من و بابایی داشتیم بلند بلند دعا می کردیم تا بچه ها بشنون و یاد بگیرن. به کولوچه هام گفتم شما هم دعا کنین که همیشه سلامت باشین و ...  ارمیا دستهاشو برد بالا و گفت: دعا می کنم خدا به ما نی نی بده.

ارمیا تازگی ها گیر داده که باز هم نی نی داشته باشیم. نمی دونم چرا. کلی با همسری خندیدیم و بعدش هم در جواب ارمیا بابایی بهش گفت: می خوای تیم فوتبال درست کنی؟   ارمیا هم خندید و گفت : بلــــــــه.

دیشب ارمیا و ایلمان هر کدوم یه جفت صندل من رو پوشیده بودن ومامان شده بودن. جو گیر هم شده بودن. ارمیا گفت : عزیزم چی بیارم بخوری. بعد ایلمان هم با اون زبون شیرینش گفت: آب می خولی؟ آله؟ یه سره هم می خوردن زمین و نمی تونستن راه برن. الهی فدای هر جفتشون که انقدر شیرینن.48.gif

 

پسندها (6)

نظرات (9)

مامان آیلا
9 تیر 93 13:02
چه پسری می خواد مامانش هیچ وقت اوقات بیکاری نداشته باشه کار آفرین کوچولو
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
از دست این ووروجک ها.
زهرا
9 تیر 93 13:41
سلام نماز و روزتون قبول باشه امسال من توفیق روزه گرفتن رو از دست دادم البته به خاطر یه نی نی فسقلی توراهی ایشالله که ماهی پر از برکت و سلامتی برای همه اعضای خانوادتون باشه این روزا برای ظهور آقا زیاد دعا کنید بوسسسسسسسس برای قند عسلا
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام گلم. خیلی مبارکه. ایشاللله قدمش پر از خیر برکت باشه براتون.
شیوا
9 تیر 93 14:20
خدا فرشته های قشنگتون رو براتون حفظ کنه. با احترام لینک شدید.
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون عزیزم. همجنین.
زهرا
9 تیر 93 18:49
فدای دل مهربون ارمیا و فدای دلتنگی های ایلمان جااااااااااان ولی ارمیا هم ماشالله خوب زرنگه ها نزدیک بود مچتون رو بگیره ها
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
ممنون گلم. لطف داری. آره بلا نزدیک بود بفهمه.
محمد
11 تیر 93 8:20
ممنونم از همدردیتون.خداوند رفتگان شمارا بیامرزه.
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خواهش می کنم. انشاءاله.
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
11 تیر 93 10:11
لهی خاله فدای مهربونیشون بشه.نی نی بده خدایا
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
می بینی نسیم جان. خیلی خودشون کم شیطنت دارن می خوان تیم هم درست کنن.
سمانه مامان پارسا جون
13 تیر 93 12:59
سلام دوستم خوبید؟ نماز روزه هاتون قبول دلم خیلی براتون تنگ شده بود ماشاالله گل پسرات هرروز دارن خوشگلتر و با مزه تر میشن خدا براتون نگهشون داره
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام سمانه جان. ممنون. برای شما هم همینطور. لطف داری گلم.
مامان پرهام
13 تیر 93 22:13
الهی قربونتون بشم فسقلی های خوشگل مهربون و صد البته شیطون
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
سلام خاله جون. ممنون.
پردیس جون دخترخاله پرنسس سایان
15 تیر 93 15:34
حالتون خوبه خاله جون قربونتون بشم 10000000000000000000000000000000بوس برای 2تا پسرتون و خودتون
مامان ارميا و ایلمان
پاسخ
خوبم عزیزم. کم پیدایی. ایشالله همیشه سلامت . خوش باشی.