موزه حیات وحش دارآباد
دیروز جمعه 4 اردیبهشت 94 بعد از صبحانه راه افتادیم و رفتیم موزه حیات وحش دارآباد. هوا انقدر عالی و بهاری بود که آدم کیف می کرد. نهار رو توی راه خوردیم و تا بعد از ظهر ساعت 5 توی محوطه موزه چرخیدیم. خلوت و امن و خوب بود. خیالمون از بابت بچه ها راحت بود. برای خودشون بازی می کردن .
همسری همش در حال فیلم گرفتن از بچه ها بود
وقتی داخل موزه رفتیم و ارمیا و ایلمان دیدن که حیوونها رو خشک کردن خیلی ناراحت شدن و انقدر سوال کردن که واقعا نمی دونستیم چی بگیم. دلشون برای اونها سوخته بود و اول با ناراحتی نگاهشون می کردن. از چهره ایلمان معلومه.
واقعا آدم دلش برای این نی نی آهو می سوخت
طفلک همسری همش داشت جواب بچه ها رو می داد و فیلم می گرفت. فیلمشون هم خیلی جالب شد. ایشالله وقتی بزرگ شدن و دیدن کلی به خودشون می خندن.
ارمیا می گفت: بابا اگر این پلنگ رو خشک نمی کردن حتما حیوونها رو می خورد.
از اینکه این پرنده ها زنده بودن خوشحال بودن
ارمیا همش گل قاصدک پیدا می کرد و آرزو می کرد و بعد هم فوتش می کرد
خرگوشه داشت از دست ایلمان غذا می گرفت
کلا عکسها رو بی هوا انداختم، آخه کولوچه ها یه جا بند نمی شدن.