پنجشنبه 94/5/8 داشتیم می رفتیم جایی که توی راه تصمیم گرفتیم بچه ها رو سر راه ببریم پارک بعثت. من خودم یادم نمیاد کی رفته بودم. شاید 20 سال پیش. بچه بودیم زیاد می رفتیم. یادش بخیر. اون موقع ها یه سرسره هشت پا داشت که انقدر آقا پسرها اونجا شلوغ می کردن که من می ترسیدم برم اون بالا. همیشه فقط نگاه می کردم. یه دریاچه داره که توش پر از اردک و قو و پلیکان و ماهیه. جوجه هام تا دیدن ذوق زده شدن و کلی اون قسمت موندیم تا حسابی به اردکها نگاه کنن. بعد رفتیم همون قسمت بازی بچه ها. خیلی تغییر کرده بود. یه هواپیمای قدیمی هم داره که یادمه اون موقع همه بچه ها می رفتن توش و نگاه می کردن. الان دورش یه حصار کشیدن. خلاصه کلی یاد کودکیم ...